سفر کمپینگ سکس با زن زشت

نمایش فیلم های سکسی پورنو: 74408
دسته بزرگسالان این فیلم پورنو
داستانهای Ero, سکس با زن زشت,
این زوج دوست داشتند در مورد یک دیک بزرگ فانتزی کنند ، اما فراتر از تخیل نبود. همه چیز در زندگی با سفر به طبیعت با خانواده پسر عموی همسرش برای همیشه تغییر یافت. آیا همسران معصوم در مقابل اغواگران باتجربه مقاومت خواهند کرد ... چگونه این همه آغاز شد؟ احتمالاً ، ما به تدریج به همه چیز می رسیم. زندگی به آرامی ما را آماده می کند ، ما را تحت فشار قرار می دهد و اکنون ما همان چیزی هستیم که هستیم ... گرچه این داستان جنبه تبلیغاتی ندارد ، اما احتمالاً همه از سگ ما شروع شده است. من و همسرم در یک خانه خصوصی زندگی می کردیم ، ما در یک حیاط با ما زندگی می کردیم. آتشفشان سگ ما. یک سگ خز سالم ، در اجدادش قطعاً چوپان قفقازی داشت ، خوب ، و ظاهراً بسیاری دیگر نیز در آن مخلوط شدند. روی پاهای عقبش ایستاده بود ، مهم نبود از من قد بلندتر باشد. همسایگان ما از آن می ترسیدند که به شکلی شکسته شود و ما خودمان نیز صادق باشیم ، حتی اگر او یک رفتار صلح آمیز داشته باشد. و همسایگان ما یک زنگ کوچک را گرفتند. همچنین موجودی با صدای کوچک و طاقت فرسا ، همیشه در تلاش است تا عقب بماند و پارس کند. او همه جا را فرار کرد و در حیاط ما چرید و گدایی کرد تا باقیمانده باشد. بنابراین روزی که با همسرم در خانه نشسته ایم ، می شنویم که این کوچولو از طرف غرفه گرگ ما فریاد می زند. خوب ، فکر می کنم pipets! او یک کاسه را به درون ما در یک کاسه گرفت ، و نیش برای آن داشت. اکنون با همسایگان مقابله کنید ... ما می رویم و نمی توانیم درک کنیم که چگونه می تواند چنین باشد. ما با صورت خلط ایستاده است و یک همسایه همسایه که روی خروسش آویزان است از پشت قلعه با او آویزان است (شما نمی توانید حرف دیگری بزنید). علاوه بر این ، اندازه سگ های آنقدر متفاوت بود که حتی با پاهای عقبش حتی به زمین نمی رسید ، بلکه فقط با پاهای جلوی خود انگشت می زد و سعی می کرد راحت شود. در حالی که با همسرم ایستاده بودیم ، فکر می کردیم چگونه به "همسایه" خود کمک کنیم ، گره گره کمی به خواب رفت و با صدای تکان دهنده ، خروس متورم آبی متمایل به آب از او بیرون آمد. همسایه ، آخرین بار فریاد زد ، فرار کرد تا "زخم" را لیس بزند ، اما ما وارد خانه شدیم و بحث کردیم که آیا مرد یا چنگال می میرد. فکر کن مرده؟ لعنتی آنجا! برای فردا ، او دوباره به سمت ما زد و 10 دقیقه در قلعه با او فریاد کشید ... و سپس او به فرار ادامه داد. درست است ، من آنها را در طی فرایند خود پیدا نکردم ، نمی دانم چگونه او موفق شد به جایی که نیاز داشت برسد ، همسرش یک بار این روند را از زمانی که من در محل کار بودم ، از اول تا پایان دیدم. بنابراین از این مورد ما ابتدا گفتگوها با همسرش آغاز شد ، چگونه "همه چیز" در آنجا کشیده می شود ، و یک زن چه موقع باید احساس کند. همسرم مرا ترغیب کرد ، اما نباید چیز دلپذیری وجود داشته باشد ، اظهار داشت که تمام پایان های عصبی تقریباً در ورودی به هر حال واقع شده است ، و فقط صدمه می زند ، یا حتی چیزی را می شکند. و من به عنوان نمونه سگهایم را ذکر کردم ، تا مبادا با همسالان برای لعنتی دوید ، بلکه به طرف ما دوید. من پورنو را بارگیری کردم ، و با مردانی که عضو باشگاه بودند و از اپرا "مشت زدن" که در آن زنان کشیده شده بودند و با اشیاء باور نکردنی کشیده می شدند. چنین گفتگوهایی هر دو جنس ما شروع شد ، بعد از آن که روشن تر شد ، بیشتر اوقات ارگاسم می شود. به تدریج ، خیال پردازی ها درباره موضوع یک مرد با یک خروس بزرگ محکم در اتاق خواب ما مستقر شد. در زندگی عادی ، همسر هنوز هم در این حالت ایستاده بود که عضو "متوسط" من برای او ایده آل بود ، اما در طول رابطه جنسی از خیال پردازی با من لذت برد. ما حتی یک dildo هم داشتیم ، یک و نیم برابر بزرگتر از دیک من ، اما همسرم این را دوست نداشت ، و بعد از 2 یا 3 استفاده ، گرد و غبار را در کمد جمع می کرد. برای پرسیدن که دقیقا چه اشتباهی بود ، او سکس با زن زشت دستکش های لاستیکی ضخیم را روی دستان خود گذاشت (که با آنها بشقاب ها را می شست) و برای من خودارضایی کرد تا من فهمیدم که زندگی به روشی کاملاً متفاوت احساس می شود. مثال خیلی خوب بود ، اما من اصرار نکردم - من آن را دوست ندارم ، من آن را دوست ندارم. به تدریج ، خیالات ما آرام تر شد ، بیشتر شبیه برنامه های واقعی برای پیدا کردن و امتحان کردن بودند. اما به محض ناگهانی هیجان ناپدید شد ، سوتا نمی خواست در مورد سوم بشنود. او گفت که از همه چیز کاملاً راضی است. اما ظاهراً یک درخواست با تصور ما به فضا فرستاده شده است ، به مخاطب رسید و خود زندگی کاری را انجام داد که ما جرأت انجام آن را نداشتیم ... اواسط ژوئیه بود ، که ناگهان ، به طور غیر منتظره ، ابتدا در همکلاسی ها و سپس پسر عموی من پاککا روی تلفن ظاهر شد . من حتی نمی دانم چقدر ندیده بودیم. به یاد دارم که در مدرسه او به قایقرانی مشغول بود ، به نوعی مرتبه ای داشت ، مدام در مسابقات اسکیت بازی می کرد ، خوب ، و یک کودک بسیار سالم برای سن او بود. سپس او ناگهان بدون ورود به موسسه ، از میدان دید من ناپدید شد. فقط تغییر ساختار بود ، هر کس می توانست چرخد. آن مرد بالغ و سالم بود ، ظاهراً در حال چرخش نیز بود. حتی والدینش نمی دانند که باید به کجا نگاه کنند ، اما آنها گفتند که او گاهی از اسپانیا تماس می گیرد. شخصی گفته بود که پاشکا در یک محل ساخت و ساز در اسپانیا مشغول به کار بود ، کسی که او در مافیای روسی در آنجا حضور داشت ، و کسی که به طور کلی در زندان بود به سادگی شرمنده بود که به والدین خود اعتراف کند. دفعه بعد که درباره او شنیدم ، سالها می گذرد ، او قبلاً در حومه شهرها زندگی می کرد ، برای دومین بار با یک زن با فرزند ازدواج کرده بود و برای کار در مسکو رفت. سپس در کلاس های همکلاسی ، مکاتبات با عبارات مشترک ظاهر شد و دوباره همه افراد زندگی خود را دارند .و حالا ناگهان خودش را اعلام می کند ، می گوید که می خواهد به همسرش وطن خود را نشان دهد ، بیا بماند و بماند ، به دیدار بستگان خود بپردازد ... خوب ، چطور می توانم امتناع کنم
سایتهای برتر پورنو رایگان